تف در ذات هر چی آدم زبان نفهم است یا سابیدی به الک عامو
"هیچی دیگه. من
بودم و پرشین بلاگ و حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت آره و اینا خیلی بودیم.
بلاگفامونم بود. «بلاگفا؟ کدوم بلاگفا؟» «بلاگفای فنا رفته، میشناسی» گفت بیا
سرورهامون رو نمیدونم از کجا ببریم کجا و بکآپ بگیریم و فیلان. از ما نه، از اونها
آره که باید بکآپ بگیریم. به موت قسم ما اصلاً تو نخش نبودیم. بعد گفتند اشتباه
شده چی شده هارد اون سرور کانادایی خورده به دیوار همه بکآپ ما پریده. وبلاگی با
این نام کاربری وجود ندارد.
گاز، دنده،
سرچ، این ور آن ور جلوی هتل کنتینتال گوگل آمدیم پایین. این جیب نه اون جیب نه توی
جیب ساعتی ضامندار اومد بیرون رفتیم دنبال یه وبلاگ دیگه گشتیم. اون یارو آمد از
پشت به ما زد ما هم گفتیم هتته! بعد افتادیم توی جوب چشم باز کردیم دیدیم توی این
بلاگ.آیآر هستیم. حالا ما به همه گفتیم وبلاگمون را از بلاگفا پس گرفتیم، شما هم
بگید پس گرفته، خوبیت نئاره!"
حالا ما هی باید برویم دانه دانه پستهایمان را از آن ور-توی بلاگفا- کپی کنیم ور داریم بیاوریم اینجا پیست کنیم. ما هم که کالیبرمان گشاد است و حسش را نداریم. پس فعلاً بیخیال میشویم. بعدش هم حالا نیست پستهای آن ورمان خیلی ادبی و خفن است و میخواهند جایزه ادبی بوکر بهمان بدهند، حتماً باید این کار را بکنیم یک وقت زشت نباشد.
شیطانه میگوید یک دانه لینک بگذار و خِلاص! آقا هرکس میخواهد پستهای قبلی این وبلاگ را بخواند برود بلاگفای خراب شده بخواند. یک وقت جسارت نباشد، بلاگفا واقعاً خراب شده. از طرفی یک روز مادر یکی از دوستان که در یکی از این سرورها کار میکند، گفت چرا وبلاگت به روز نمیشود و چرا کامنت نمیشود گذاشت و چرا و چرا و چرا و...؟ گفتم سرورهایش-بلانسبت شما- خراب است. قانع شد و رفت.
از همینجا آن وبلاگ قبلی را ادامه میدهم. حساب آن اجنبیها (کانادایی بودند فکر کنم)ی از خدا بیخبر که هاردهای بلاگفای ما را زدند به دیوار و باعث شدند کل وبلاگها بروند در باقالی، با خدا و فرشتهی عزیزش عزرائیل.
برای امروز بس است، و اما شعر... که هیچ چیز مثل شعر تازه نیست؛
ماییم و انتظار فراموشی
به هیچ چیز، هیچ نیازی نیست
تنها دلیل زندگی ام مرگ است
با اینکه مرگ، آخر بازی نیست
«سید مهدی موسوی»
"هیچی دیگه. من بودم و پرشین بلاگ و حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت آره و اینا خیلی بودیم. بلاگفامونم بود. «بلاگفا؟ کدوم بلاگفا؟» «بلاگفای فنا رفته، میشناسی» گفت بیا سرورهامون رو نمیدونم از کجا ببریم کجا و بکآپ بگیریم و فیلان. از ما نه، از اونها آره که باید بکآپ بگیریم. به موت قسم ما اصلاً تو نخش نبودیم. بعد گفتند اشتباه شده چی شده هارد اون سرور کانادایی خورده به دیوار همه بکآپ ما پریده. وبلاگی با این نام کاربری وجود ندارد.
گاز، دنده، سرچ، این ور آن ور جلوی هتل کنتینتال گوگل آمدیم پایین. این جیب نه اون جیب نه توی جیب ساعتی ضامندار اومد بیرون رفتیم دنبال یه وبلاگ دیگه گشتیم. اون یارو آمد از پشت به ما زد ما هم گفتیم هتته! بعد افتادیم توی جوب چشم باز کردیم دیدیم توی این بلاگ.آیآر هستیم. حالا ما به همه گفتیم وبلاگمون را از بلاگفا پس گرفتیم، شما هم بگید پس گرفته، خوبیت نئاره!"
حالا ما هی باید برویم دانه دانه پستهایمان را از آن ور-توی بلاگفا- کپی کنیم ور داریم بیاوریم اینجا پیست کنیم. ما هم که کالیبرمان گشاد است و حسش را نداریم. پس فعلاً بیخیال میشویم. بعدش هم حالا نیست پستهای آن ورمان خیلی ادبی و خفن است و میخواهند جایزه ادبی بوکر بهمان بدهند، حتماً باید این کار را بکنیم یک وقت زشت نباشد.
شیطانه میگوید یک دانه لینک بگذار و خِلاص! آقا هرکس میخواهد پستهای قبلی این وبلاگ را بخواند برود بلاگفای خراب شده بخواند. یک وقت جسارت نباشد، بلاگفا واقعاً خراب شده. از طرفی یک روز مادر یکی از دوستان که در یکی از این سرورها کار میکند، گفت چرا وبلاگت به روز نمیشود و چرا کامنت نمیشود گذاشت و چرا و چرا و چرا و...؟ گفتم سرورهایش-بلانسبت شما- خراب است. قانع شد و رفت.
از همینجا آن وبلاگ قبلی را ادامه میدهم. حساب آن اجنبیها (کانادایی بودند فکر کنم)ی از خدا بیخبر که هاردهای بلاگفای ما را زدند به دیوار و باعث شدند کل وبلاگها بروند در باقالی، با خدا و فرشتهی عزیزش عزرائیل.
برای امروز بس است، و اما شعر... که هیچ چیز مثل شعر تازه نیست؛
ماییم و انتظار فراموشی
به هیچ چیز، هیچ نیازی نیست
تنها دلیل زندگی ام مرگ است
با اینکه مرگ، آخر بازی نیست
«سید مهدی موسوی»
- ۹۴/۰۷/۱۴